نویسنده: محمد‌نوید داراب‌زاده




 

چکیده

خدای متعال و معبود یکتا عبادت را هدف آفرینش انسان و نیز هدف بعثت پیام آوران خویش قرار داده است انسان نیز نیازمند بندگی است، شاهد این نیازمندی رفتار انسان‌ها است که او را از بدو تاریخ پیدایش و در گستره زمین و در اقوام و ملل گوناگون در حال پرستش نشان می‌دهد و رازِ این نیاز را در عهد و پیمانی که بین خدا با بنی آدم در صحیفه‌ی فطرت به ثبت رسیده است، می‌توان جستجو کرد.
عبادت و پرستش خداوند تنها راه رشد و بالندگی انسان است و نیز تنها مسیری است که او را به مقصد سعادت و کمال می‌رساند.
خدای متعال آثار، برکات، فواید و منافع بسیاری را در عبادت قرار داده است که از جمله‌ی آن‌ها عبارتند از: تقواپیشگی، آرامش بخشی، حریت و آزادگی، رسیدن به مقام یقین و در امان ماندن از اغواء و سیطره ابلیس.
آشنایی و باور نسبت به برکات و منافع بی مانند عبادت، انگیزه بندگی و شور و نشاط زندگی را فزونی می‌بخشد و حلاوت و شیرینی وصف ناپذیری از حالت بندگی را برای آدمی به ارمغان می‌آورد.
در شاکله ی هندسه‌ی دینی نیز عبادت از سویی از عقیده برمی خیزد و ثمره آن به صورت ملکات فاضله‌ی اخلاقی تجلی می‌یابد و از سویی دیگر روح را صیقل می‌دهد و تعالی می‌بخشد و خاستگاه خودیعنی اعتقادات دینی را نیز مستحکم می‌کند و انسان در این گردونه‌ی حکیمانه همواره به مقصد ساحت قرب در حال تحول و صیرورت است.
کلید واژه‌ها: عبادت عبودیّت بندگی هدایت معبود

مقدّمه

جلوه‌های گوناگون عبادت و آثار و برکات فراوان عبودیّت و بندگی در سراسر کتاب خدا و سیره و سنّت خاندان عصمت و طهارت (ع) چشم انسان را نوازش می‌دهد و شوق و رغبت را در آدمی برمی‌انگیزاند؛ پرواضح است که شرح و بسط این مهم در گنجایش یک مقاله نیست؛ براین اساس نگارنده کوشیده است تا:
1 – از محدودة «عبودیّت و بندگی» فراتر نرفته و حتّی بارزترین مصادیق بندگی یعنی نماز، روزه، حج، دعا و مانند آن را خارج از رسالت این رساله به حساب آورد.
2 – نشان دهد که عبادت در قرآن کریم، عبادت کننده را هدایت و همراهی می‌کند تا ملکة عبودیّت و روح بندگی را در خود تثبیت کند و استحکام بخشد و او را از فواید و منافع بندگی بهره‌مند سازد.
3 -–عبادت کننده را به این باور برساند که پرستش و بندگی یار و یاور، و مونس و همراه او در مصاف با بحران‌ها، سختی‌ها، گرفتاری‌ها، خطرها، تهدیدها، آسیب‌ها و آفت‌ها خواهد بود، این فرصت آسمانی و هدیة رحمانی از سوی معبود یگانه آمده است تا در پیکار با امور یاد شده او را به پیروزی برساند و فوز و فلاح را روزیش سازد.
4 – عبادت کننده بداند انزوای از آیین بندگی و پرستش خداوند خسارتی بزرگ و ندامتی وصف‌ناپذیر را در پی دارد؛ سیر و سلوک عبادی و ارتباط و اتصال با خدا و حرکت و هجرت به سوی معبود محبوب راه رهایی از این خسارت و ندامت است.
5 – عبادت کننده خود را تنها نبیند و بداند سراسر هستی و یکایک موجودات همراه او در صفوف عبادت ایستاده‌اند و جهان آکنده از شور و غوغای بندگی است:
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرندة خود را طلبکار1
و نیز:
از ثری تا به ثریّا به عبودیّت او
همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود 2
6 – عبادت‌کننده را با انگیزة بیشتری برای عبادت به قیام وادارد تا بدین‌وسیله کمالات معنوی را در خود بالندگی بخشد، استعدادهای الهی نهفته در فطرت خویش را شکوفا سازد، از ظلمات وهم و خیال، از وادی متزلزل شک، و از بیابان تاریک روشن و فقرآلود ظنّ بیرون آمده و با نور یقین به جنة المأوای امن و ایمان ره یابد.

ایّاه نعبد و ایّاه نستعین

شرح لغوی و اصطلاحی عبادت و عبودیّت

عبادت در نگاه واژه‌شناسان

احمدبن فارس با تشبیه و تمثیل کلمة «مُعَبَّد» که یکی از مشتقّات واژة عبد و عبادت است، به تشریح این واژه پرداخته است:
«المُعبَّد؛ الذّلول، یوصف به البعیر ... الطّریق المعبّد و هو المسلوک المذلّل».3
«معبّد به معنای رام شده است، شتر بدان وصف می‌شود ... طریق معبّد و آن راهی است که هموار و نرم باشد».
فیّومی گفته است: «عبادة و هی الانقیاد و الخضوع».4
«عبادت عبارت است از گردن نهادن و فروتنی».
طریحی از قول شیخ ابوعلی چنین آورده است: «العبادة هی غایة الخضوع و التذلّل و لذلک لا تحسن الا لله تعالی ... والعباد فی الحدیث و القرآن جمع عبد و هو خلاف الحر ... والعبادة به حسب الاصطلاح هی المواظبة علی فعل المأمور به 5 ».
«عبادت نهایت فروتنی و رام بودن است و به همین‌رو جز برای خدای متعال نیکو نیست... و عباد در حدیث و قرآن جمع عبد است و عبد در مقابل حرّ است ... عبادت در اصطلاح همان مواظبت بر کاری است که بدان فرمان داده شده است».
عبادتِ غیر خدا بردگی است، بردگی معبودهای گوناگون که هر یک با دیگری ناسازگار است، قرآن کریم این ناسازگاری را با عبارت «متشاکسون» یعنی ناسازگاران به تصویر کشیده است، عبادت خدای یگانه این بردگی را به بندگی که همان آزادگی و بالندگی است، بدل می‌سازد.
راغب اصفهانی دربارة گسترة بندگان و معنای عبد چنین می‌گوید: 6
«و مردم همگی بندگان خدا هستند [نه تنها مردم] بلکه همه اشیاء نیز چنین هستند؛ لیکن بعضی از موجودات به تسخیر [بندگی می‌کنند] و بعضی با اختیار... و جمع عبد به معنای بردگی» عبید... و جمع عبد به معنای بندگی «عباد» است...
وشَرتونی می‌گوید:.7
«عَبَدَ الله یعنی او را اطاعت کرد [در برابر او] خضوع کرد و افتادگی کرد و برای او کار کرد، آداب دین خدا را مراعات کرد و خدا را یگانه دانست».
حضرت امام صادق (ع) در تشریح معنای عبودیت فرموده است: «العبودیّة جوهرة کنه‌ها الربوبیّة فما فُقِد من العبودیّة وُجِد فی الربوبیّة و ما خَفِیَ من الرّبوبیّة اُصیبَ فی العبودیّة».8
«بندگی گوهری است که باطن آن ربوبیّت است پس هرچه از بندگی به دست نیامده باشد، در ربوبیّت یافت می‌شود و هرچه از ربوبیّت پنهان باشد، در بندگی می‌توان بدان رسید».
حضرت امام خمینی؛ در تفسیر این حدیث شریف می‌فرماید: «کسی که با قدم عبودیّت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند، طریق وصول به حقایق ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّت است و آنچه در عبودیّت از انّیت و أنانیّت مفقود شود، در ظلّ حمایت ربوبیّت آن را می‌یابد، تا به جایی رسد که حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او شود؛ چنانچه در حدیث صحیح مشهور بین فریقین وارد است».9
و البته کسی که به این مرتبه ره یابد، به ره‌آوردهایی خواهد رسید که هرگز راضی نمی‌شود آن را از دست بدهد و از این سیر و سلوک و تعالی بازماند؛ آری:
محنت قُرب ز بُعد افزون است
جگر از هیبت قربش خون است
هست در قُرب همه بیم زوال
نیست در هجر جز امید وصال 10
امام خمینی؛ سالک را به ادامه راه عبودیّت تا رسیدن به عزّ ربوبیّت تشویق می‌فرماید: «پس سالک الی الله را ضرور است که به مقام ذلّ خود پی برد و نصب العین او ذلّتِ عبودیّت و عزّت ربوبیّت باشد و هرچه این نظر قوّت گیرد، عبادت روحانی‌تر و روح عبادت قوی‌تر شود».11
استمرار عبادت، روح را به مرتبه‌ی عبودیّت اعتلاء می‌بخشد و انسان را از برکات، ثمرات و موهبت‌هایی که خداوند در اکسیر اعجازآمیزعبودیت قرار داده است، بهره‌مند می‌سازد.
امام علی (ع) نیز فرموده است: «من قام به شرائط العبودیة اُهِّل للعتق».12
«هرکس شرایط بندگی را به جا آورد، سزاوار آزادگی می‌شود».
تدبّر در معنای واژه‌هایی مانند تذلّل، ذلول، انقیاد، خشوع، خشیت و خضوع که اهل لغت آن را در شرح واژة عبادت به کار گرفته‌اند و تحلیل واژه‌های مزبور و نیز آگاهی از حکمت عبادت‌ها در آیات قرآن کریم و احادیث اهل بیت عصمت (ع) ما را به این نتیجه می‌رساند که انسان برای رسیدن به ساحت قرب، به عبادت نیازمند است و با پرستش می‌کوشد تا این نیاز فطری را برآورده سازد:
معنی الله گفت آن سیبویه
یولهون فی الحوائج هم لدیه
صد هزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیّان فرد 13
انسان در جستجوی کمال اسیر طوفان جاذبة محبّت ذات واجب تعالی می‌شود و در صراط عبادت به حرکت درمی‌آید، او با هر عبادتی به خدا نزدیک‌تر می‌شود، هرچه بیشتر به خدا نزدیک می‌شود، احساس نیاز، شدّت بیشتری می‌گیرد و شوق وصال فزونی می‌یابد:
وعدة وصل چون شود نزدیک
آتش عشق شعله‌ور گردد

پیمان‌های خدا با انسان

قرآن کریم از دو نوع پیمان و پیمان‌نامه سخن به میان آورده است:
نوع اول: پیمان‌های مقطعی، منطقه‌ای و قومی است: مانند پیمان‌هایی که خدا از بنی اسرائیل گرفته است؛ از جمله: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾14
«و آن گاه که از شما پیمان گرفتیم تا خون یکدیگر مریزید و یکدیگر را از خانه‌هایتان بیرون نکنید، سپس شما اقرار کردید و شما گواه هستید».
و یا پیمانی که خدا از هر یک از پیامبران گرفته است:﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً﴾15
«و آن گاه که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم، و از آنان پیمانی استوار گرفتیم».
امام علی (ع) نیز از پیمانی سخن به میان آورده است که خداوند از همة پیامبران گرفته تا آمدن پیامبر خاتم (ص) را بشارت دهند: «مأخوذاً علی النبیین میثاقه...».16
«و از همة پیام آوران الهی برای او پیمان گرفته شده بود تا آمدنش را خبر دهند...».
پیمان‌های یاد شده گروهی، مقطعی و منطقه‌ای است.
نوع دوم: پیمان‌های عمومی، فراگیر و همیشگی است: این گروه از پیمان‌ها دارای سه مصداق برجسته، مشخص و بسیار مهمند:
مصداق نخست: پیمان اعتقادی و پذیرش ربوبیّت خداوند ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلیَ...﴾17
«و آن گاه که پروردگار تو از فرزندان آدم از پشت‌هایشان، ذریّه آنان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی...».
و نیز پذیرش الوهیت خداوند: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾18
«و اگر از آنان (مشرکان) بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام ساخته است؟ به یقین خواهند گفت: الله. پس چگونه آنان را [از عبادت غیرخدا] برمی‌گردانند؟».
و نیز: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾19
«و اگر از آنان (کافران) بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ به یقین خواهند گفت: الله، بگو: ستایش مخصوص خداست ولی بیشتر آنان نمی‌دانند».
مشرکان و کافران نیز نسبت به ربوبیّت پروردگار و الوهیّت خدای متعال اعتراف و اقرار می‌کنند.
مصداق دوم: پیمان عبادی﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ٭وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ﴾20
«ای فرزندان آدم مگر از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را پرستش نکنید، همانا او دشمن آشکار شماست و این که تنها مرا پرستش کنید که راه راست همین است».
مصداق سوم: پیمان اخلاقی﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها٭قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها٭وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾21
«و سوگند به نفس آدمی و آنچه که او را استواء و اعتدال بخشید، پس فجور و تقوا را به وی الهام کرد، به یقین هر کس خود را تزکیه کرد، رستگار شد و به یقین آن کسی که خود را آلوده ساخت، ناکام شد».
واکنش فطرت آدمی در مواجهه با پیمان‌های مزبور را از زبان حافظ می‌شنویم:
منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن 22
تدبّر در مفاد پیمان‌های یاد شده بار دیگر هندسة جامع دینی را نمایان می‌سازد و جایگاه عبادت و بندگی را در آن مشخص می‌کند.

جایگاه پرستش در هندسة دین

شاکلة دین و جغرافیای جامع آن را در سه بخش می‌توان مشاهده کرد:
بخش نخست: بینش و نگرش دینی است که اعتقاد به خداوند، اسماء و صفات خدا، وحی و نبوت، فرشتگان الهی، کتاب‌های آسمانی، رسالت، امامت، معاد و مانند آن را دربرمی‌گیرد.
بخش دوم: عبادت و بندگی است، در این بخش از حقیقت بندگی، مصادیق عبادت، احکام و مقررات، و نیز آثار و برکات عبودیّت، تصویر چهرة بندگان فرهیخته سخن به میان آمده است و آسیب‌ها و آفت‌های عرصة یگانه‌پرستی که همان پرستش خدای یگانه است، مانند شرک، ریا، عجب معرفی شده است.
بخش سوم: امور اخلاقی، ملکات نفسانی و فضایل و رذائلی است که در روح انسان پدیدار می‌شود و به پایداری و ثبات می‌رسد و به گونه‌ای با خلقت انسان آمیخته و عجین می‌شود که گویا بخشی از آفرینش اوست و به همین جهت خَلْق و خُلق از یک ریشه برخاسته است.
بخش سوم که همان امور اخلاقی است از بخش دوم یعنی عبادت نشأت می‌گیرد و از آن متأثر می‌شود و محصول و میوة آن به حساب می‌آید؛ چنان که بخش دوم خود از بخش نخست سرچشمه گرفته و ثمره و نتیجة آن محسوب می‌شود.
به بیانی روشن‌تر جهان بینی و نگرش انسان به نظام هستی، مبدأ، منشأ و آفرینندة جهان، اسماء و صفات جمال و جلال الهی به هر اندازه از عمق و دقت بیشتری برخوردار باشد، بنده را با انگیزه‌ای قوی‌تر، شور، نشاط و اشتیاقی بیشتر و انس، الفت و محبّتی افزون‌تر وامی‌دارد تا در برابر ذات مستجمع همة کمال‌ها، آفرینندة هستی و پروردگار جهانیان به کرنش پردازد، و البتّه عبادت نیز هرچه از حضور قلب، اخلاص و معرفت بهره‌مند باشد، عبادت‌کننده را در حوزة جهان‌بینی با شتاب بیشتری به سوی «یقین» پیش می‌برد و در حوزة مبانی اخلاقی، ملکه «تقوا» را در او استحکام می‌بخشد و تثبیت می‌کند.
پس عبادت حلقة واسطه‌ای است بین عقیده و اخلاق؛ از سویی خاستگاه ملکات اخلاقی است، چرا که فضایل اخلاقی از کرامت نفس نشأت می‌گیرد؛ در حالی که «کرامت» ثمرة تقوا و «تقوا» ثمرة «عبادت» است؛ و از سوی دیگر با پیدایش فضایل اخلاقی انسان، مستعدّ حضور در مدارج بالاتر بندگی می‌شود و این اثرگذاری و اثرپذیری متقابل همان‌گونه که بین عقیده و عبادت جریان دارد، بین عبادت و اخلاق نیز همواره جاری است، به گونه‌ای که در یک کلام می‌توان گفت: عبادت از عقیده برمی‌خیزد و پایگاه و خاستگاه ملکات اخلاقی می‌شود و اخلاق عبادت را عمق و لطافت می‌بخشد و عبادت پرستش‌کننده را به قلّة یقین صعود می‌دهد.

فطری بودن روح پرستش

عبادت و نیایش خدای یگانه همزاد ما آدمیان بوده و همواره در طول اعصار و قرون و در گسترة زمین و در میان ملل، اقوام، طوایف و قبایل، آنان را همراهی کرده و همواره نیز همراه خواهد بود؛ پیام‌آوران الهی نیز هرجا سخن از عبادت به میان آورده و مردم را بدان فراخوانده‌اند، در مقام اصلاح و پیرایش رفتار عبادی و چگونگی نیایش بوده‌اند، آنان مردم را از عبادت و نیایش غیرخدا منع و به عبادت خدای یگانه ارشاد و رهبری می‌کرده‌اند، آنان در حالی آمده‌اند که مردم مشغول پرستش بوده‌اند، به عبارتی دیگر انبیاء (ص) مؤسس و بنیان گزار پرستش نبوده‌اند و مردم نیز با پیشنهاد آنان بندگی را آغاز نکرده‌اند؛ بلکه به رهبری آنان روح پرستندة خود را به سوی خدای یگانه متوجّه کرده‌اند.
بنابر آنچه گفته شد، بندگی دارای خاستگاه فطری است؛ چرا که اولاً: همگانی است؛ یعنی همة انسان‌ها پرستشگرند؛ زندگی انسان‌ها در طول تاریخ و در جغرافیای زمین گواه این مدعاست:
رفتم به در صومعة عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه 23
ثانیاً: همه جایی است؛ و اختصاصی به بخشی از جغرافیای زمین و یا قوم و قبیله‌ای خاصّ ندارد.
ثالثاً: همیشگی است؛ یعنی همراه با پیدایش انسان، پرستش، نیایش، راز و نیاز با جلوه‌های گوناگون خود بخش قابل توجهی از زندگی آدمیان را در برگرفته است:
خلقان همه به فطرت توحید زاده‌اند
این شرک عارضی بود و عارضی یَزُول
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق
این است سرّ عشق که حیران کند عقول 24
﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها...﴾25
«پس روی خود را به سوی آیین خالص پایدار کن! همان فطرتی که خداوند همة مردم را بر آن آفریده است...».
به همین دلیل راه بندگی همواره، دل‌پذیر، جذّاب و هموار بوده است و عبادت‌کننده نیز همواره با انگیزه و نشاط در راه بندگی گام نهاده است؛ چرا که او هماهنگی بین آیین بندگی و فطرت خویش را به خوبی درمی‌یابد و اگر چنین نبود، بندگی عالم‌گیر نمی‌شد و تنور عشق و دلدادگی افروخته نمی‌ماند، و بازار حبّ، انس، الفت و شیدایی را گرم نمی‌کرد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
این جاذبه و کشش کار را به جایی می‌رساند که به گفتة حافظ:
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد 26
عبادت کننده با انگیزة فطری جان خویش را در کف گرفته و خانة محبوب خویش را می‌جوید: و ما حبّ الدیار شغفن قلبی
ولکن حبّ من سکن الدیار 27
«دوستی شهر و دیار دلم را نبرده است؛ بلکه دل در گرو دوستی کسی سپرده‌ام که ساکن و صاحب آن شهر و دیار است».
او براساس﴿...إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾28 و نیز براساس ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها...﴾29
می‌خواهد جان خویش را به جانِ جانان تسلیم کند:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم او کنم 30
پرستش کننده در همه جا و همه چیز و در میان انواع مراسم و مناسک عبادی معبود خویش را می‌جوید و برای رسیدن به این مقصد همواره می‌کوشد:
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو
هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو
گنجی که نهان است به ویرانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه 31
آیة کریمة﴿إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾32 نیز سخن فطرت است که خداوند آن را بر زبان انسان جاری کرده است.

هدف آفرینش

خدای متعال جن و انس را برای رسیدن به مقصد عبودیت و بندگی آفریده است: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾33
«و جنّ و انس را جز برای آن که پرستش کنند، نیافریده‌ام».
و این بدان معناست که اولاً: عبادت همگانی است و حتّی کافران نیز از چرخة عبادت بیرون نیستند، هرچند آنان به جای پرستش معبود یگانه به پرستش غیرخدا روی می‌آورند:
چون عبادت بود مقصود بشر
شد عبادتگاه گردنکش سقر 34
انسان به هر کاری جز عبادت مبادرت ورزد، از هدف بازمانده است؛ و این در حالی است که انسان می‌تواند به گونه‌ای زندگی خود را سامان دهد و روابط خویش را با خدا هماهنگ سازد که همة کارهایش عبادت محسوب شود: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾35
«بگو: بی‌گمان نماز و عبادات من و زندگی و مرگ من همه برای خدا پروردگار جهانیان است».
براین اساس، عنصر عبودیّت می‌باید وجه مشترک همة امور زندگی به حساب آید؛ کشاورز می‌باید کشت و کار خودش را با نیّت و توجّه به معبود و برای رضای خدا انجام دهد، معلّم تعلیم خود را، طبیب طبابت خویش را و هر کسی در هر عرصه‌ای کار و کوشش خود را برای خشنودی خدا و به رسم بندگی معبود یگانه به جای آورد حتّی خواب و خوراک خود را از این قاعده مستثنی نکند؛ آموزه‌های دینی و آداب شرعی مربوط به کار و خواب و خوراک و مانند آن نشان می‌دهد که امور مزبور بستری مناسب و فرصتی مساعد برای عبادت و پرورش روح پرستشگری بوده و فراهم آمده‌اند تا انسان را به جایگاه عبودیّت ارتقا و تعالی بخشند.

هدف بعثت

خدای متعال هدف بعثت پیام‌آوران خود را نیز همانند هدف آفرینش، عبادت مطرح فرموده است؛ این حقیقت را در دو گروه از آیات قرآن کریم می‌توان مشاهده کرد:
گروه اول: آیاتی که هدف رسالت هر یک از پیام‌آوران الهی را بیان می‌کند؛ از جمله:

دربارة هدف رسالت حضرت نوح (ع) :

﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ٭قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ٭قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ٭أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾36
«همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید، هیچ معبودی جز او برای شما نیست، من برای شما از عذاب روزی بزرگ بیمناکم. بزرگان قوم او گفتند: به راستی ما تو را در گمراهی آشکار می‌بینیم. گفت: ای قوم من، هیچ گونه گمراهی در من نیست؛ بلکه فرستاده‌ای از پروردگار جهانیانم. رسالت‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و خیر شما را می‌خواهم و از خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

دربارة هدف رسالت حضرت هود (ع) :

﴿وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ٭قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ٭قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ٭أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ﴾37
«و به سوی قوم عاد برادرشان هود را [فرستادیم] گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید، هیچ معبودی جز او برای شما نیست، آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟ بزرگان قوم او گفتند: به راستی ما تو را در سبک‌سری می‌بینیم و به راستی ما تو را از دروغ‌گویان می‌دانیم. گفت: ای قوم من، هیچ گونه سبک‌سری در من نیست؛ بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم. رسالت‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و من برای شما خیرخواهی امین هستم».

دربارة هدف رسالت حضرت صالح (ع) :

﴿وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ...٭…فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ﴾38
«و به سوی ثمود برادرشان صالح را [فرستادیم] گفت: ای قوم من خدا را بپرستید، هیچ معبودی جز او برای شما نیست، از سوی پروردگارتان معجزه‌ای آشکار برای شما آمده است... و [صالح] از آنان روی برتافت، و گفت: ای قوم من، رسالت پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی کردم؛ ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید».

دربارة هدف رسالت حضرت شعیب (ع) :

﴿وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ...﴾39
«و به سوی مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت: ای قوم من خدا را بپرستید، هیچ معبودی جز او برای شما نیست، از سوی پروردگارتان معجزه‌ای آشکار برای شما آمده است...».

دربارة هدف رسالت حضرت ابراهیم (ع) :

﴿وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ٭إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾40
«و ابراهیم را [فرستادیم] آن گاه که به قوم خود گفت: خدا را بپرستید و تقوای او را پیشه سازید، اگر بدانید، این برای شما بهتر است. آنچه را شما به جای خدا می‌پرستید جز بت‌هایی نیستند و دروغی می‌سازید. بی‌گمان کسانی را که به جای خدا می‌پرستید، دارای هیچ رزقی برای شما نیستند، رزق را تنها نزد خدا جستجو کنید، و او را بپرستید و سپاس او را به جای آورید، به سوی او بازگردانده می‌شوید».

دربارة هدف رسالت حضرت مسیح (ع) :

﴿...وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾41
«و مسیح گفت: ای بنی اسرائیل خداوند پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید؛ به راستی هرکس برای خداوند شریکی قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کند و جایگاه او آتش است و یاوری برای ستم‌کاران نیست».
دربارة دعوت رسول خدا (ص) به پرستش خدای یگانه و اجتناب از پرستش غیرخدا در قرآن کریم سخن بسیار است در این جا به یک نمونه اکتفا می‌کنیم:﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾42
«بگو: ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نیاوریم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد، پس اگر سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم».
امام علی (ع) نیز هدف بعثت رسول اکرم (ص) را چنین تشریح فرموده است: «فَبََعَثَ مُحمَّداً (بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأوْتَانِ إلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطانِ إلَی طاعَتِهِ به قرآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أحْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبِّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْکَرُوهُ...).43»
«خداوند محمد (ص) را به حقّ مبعوث فرمود تا بندگانش را از پرستش بت‌ها بیرون آورده به پرستش خود دعوت کند، و آنان را از اطاعت شیطان برهاند و به اطاعت خویش برساند و [این دعوت را] به وسیلة قرآنی که آن را روشن و استوار کرد، تا بندگانی که پروردگار خود را نمی‌شناختند، او را بشناسند و آنان که او را انکار می‌کردند، نسبت به او اقرار کنند و نیز برای آن که وجود او را پس از انکار اثبات کنند».
گروه دوّم: آیاتی که هدف مشترک و عمومی رسالت پیامبران الهی را بیان می‌فرماید:
خدای متعال دربارة هدف عمومی بعثت و رسالت پیامبران چنین فرموده است:﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...﴾44
«و همانا در میان هر امتی رسولی برانگیختیم تا خدا را بپرستید و طاغوت را دوری گزینید...».
و نیز فرموده است: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾45
«و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا بپرستید».
دعوت مردم به بندگی خدای یگانه هدف مشترک همة پیام‌آوران الهی بوده است؛ آری همان گونه که هدف آفرینش انسان بندگی است می‌باید هدف بعثت پیامبران و نیز خواستة فطرت هر انسانی عبادت و بندگی باشد؛ چرا که معقول نیست که خدای حکیم انسان را به مقصد عبودیّت بیافریند؛ اما پیام‌آوران خود را برای هدف دیگری مبعوث فرموده باشد و یا ساختار فطرت انسان‌ها را به سمت و سویی دیگر متوجه کرده باشد.

گسترة بندگی

از ثری تا به ثریّا به عبودیّت او
همه در ذکر مناجات و قیامند و قعود 46
گسترة پرستش و سعة پرستندگان خداوند به جنّ و انس و ملائک محدود نمی‌شود؛ همه و همه، هر آنچه نام هستی دارد، در مدار پرستش در گردش است: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ به ما یَفْعَلُونَ﴾47
«آیا ندیده‌ای که هر کسی در آسمان‌ها و زمین است و نیز پرندگانی که در پروازند خدای را تسبیح می‌کنند؟ همگی دعا و نیایش خود را می‌دانند و خدا به آن چه می‌کنند، آگاه است».
دوش مرغی به صبح می‌نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیّت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش 48
و این بدان جهت است که: ﴿إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾49
«هیچ کسی در آسمان‌ها و زمین نیست جز آن که به رسم عبودیّت به حضور رحمان می‌آید».
خداوند آسمان‌ها و زمین را فرمان‌بردارمعرفی می‌کند: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ﴾50
«سپس به آسمان‌ها پرداخت در حالی که دود بود، پس به آن و نیز به زمین گفت: خواه ناخواه بیایید. گفتند: در حالی می‌آییم که می‌خواهیم».
گسترة بندگی و دامنة عبودیّت همة موجودات را در برمی‌گیرد: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً﴾51
«هفت آسمان و زمین و هر کسی در آن‌هاست، خدا را تسبیح می‌کنند و هیچ چیزی نیست مگر آن که به ستایش او تسبیح می‌کند، لیکن شما تسبیحشان را نمی‌فهمید، به راستی که او بردبار آمرزنده است».

سود بندگی

هر عبادت کننده‌ای که پرستش او نه سودی را به بار آورد و نه از زیانی جلوگیری کند، مورد سرزنش خدا قرار گرفته است.
﴿قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾52
«بگو آیا به جای خدا چیزهایی را می‌پرستید که مالک هیچ زیان و سودی برای شما نیستند؛ در حالی که تنها خدا شنوندة [درخواست‌ها] و دانا [ی نیازهای شما] ست».
خدای متعال گفتگوی ابراهیم را با بت پرستان این گونه حکایت می‌کند:﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ٭قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ٭قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ٭أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ﴾53
«آن گاه که به پدرش [عمویش] و قومش گفت: چه چیزهایی را می‌پرستید؟ گفتند: بت‌هایی را می‌پرستیم و همواره برای پرستش آن‌ها آماده‌ایم، گفت: آیا هنگامی که آن‌ها را صدا می‌کنید، صدای شما را می‌شنوند؟ یا برای شما سودی دارند یا زیانی می‌رسانند؟»
و نیز ابراهیم خطاب به قوم خود گفت: ﴿قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ٭أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾54
«گفت: اینک آیا به جای خدا چیزهایی را می‌پرستید که هیچ گونه سودی به شما نمی‌دهد و هیچ گونه زیانی برای شما ندارد اُفّ بر شما و بر هر آنچه به جای خدا می‌پرستید، آیا نمی‌اندیشید؟»
آری، این حقیقت را می‌توان به روشنی در زندگی انسان‌ها مشاهده کرد؛ آنان همواره در جدّ و جهدی خستگی‌ناپذیر برای «جلب منفعت و دفع ضرر» هستند. در جستجوی عبادت بودن نیز نمی‌تواند از این قانون مستثنا باشد؛ بنابراین پرستش انسان می‌باید یا سودی را جلب و یا از زیانی بازدارد، خداوند براساس همین قانون حکیمانه از بندگی سخن به میان آورده است.
خدای متعال در قرآن کریم همان گونه که پرستش‌های بی‌سود و زیان را نکوهش کرده است، سودمندی پرستش پروردگار هستی را به تصویر کشیده، آثار، برکات و فواید عبادت را نیز بیان فرموده است؛ از جمله:
1 – تقوا پیشگی: خداوند با دو بیان تقوا را ثمره و نتیجة عبادت معرفی کرده است:
بیان اول: عنوان عمومی عبادت از سوی عموم مردم؛ مانند:﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾55
«ای مردم پروردگار خویش را بپرستید همان کسی که شما را آفریده است و نیز کسانی را که پیش از شما بوده‌اند، شاید که تقوا پیشه کنید».
بیان دوم: عنوان عبادتی خاصّ از سوی مردمی مخصوص؛ مانند:
الف – عبادت روزه برای مؤمنان: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾56
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما مقرّر شد، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند، مقرر شده بود، شاید تقوا پیشه کنید».
در این آیه به جای عبادت به معنای عامّ، از عبادتی ویژه به نام «روزه» سخن به میان آمده است و ثمرة آن را همانند عبادت عمومی «تقوا» بیان کرده است.
ب – عبادت مراسم و مناسک خانه خدا برای حج‌گزاران؛ خدای متعال از مراسم و مناسک ویژه‌ای به نام حج یاد کرده و ثمرة آن را نیز همانند عبادت عمومی «تقوا» بیان فرموده است: ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ﴾57
«موسم حج ماه‌هایی شناخته شده است، پس هرکس حج را بر خود واجب کند؛ [بداند که در اثنای حج] آمیزش با زنان و دروغ گفتن و جدال کردن روا نیست، و هر کار خوبی انجام می‌دهید خدا آن را می‌داند و هرچه می‌توانید، توشه برگیرید و بهترین توشه تقواپیشگی است و ای خردمندان تقوای مرا پیشه خود سازید».
ج – عبادت قربانی کردن که از مراسم و مناسک حج به شمار می‌آید: ﴿لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ...﴾58
«هرگز گوشت آن و نه خون آن به خدا نمی‌رسد؛ امّا تقوای آن به شما می‌رسد...».
می‌توان گفت، رساندن انسان به تقوا در اندیشه و پیشه همانند ذکر وجه مشترک هر عبادتی است؛ گویا همة بندگی‌ها برآنند که انسان را از مرحله تقوای الهامی براساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾59 به مراتب و مراحل بالای آن برسانند و انسان نیز می‌باید با نردبان عبادت مراحل و مدارج تقوا را بپیماید؛ مراحلی از قبیل:
الف – تحصیل تقوا در حدّ استطاعت: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾60
«پس تا می‌توانید تقوای خدا را پیشه کنید و بشنوید و فرمان برید و انفاق کنید، برای جانتان بهتر است و هر کسی جان خویش را از آز و حرص نگه دارد، چنین کسانی رستگار خواهند بود».
ب – تحصیل تقوا در حدّ شأن و منزلت تقوا: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾61
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای خدا را آن‌گونه که شایستة تقواست، پیشة خویش سازید و مبادا بمیرید و مسلمان نباشید».
ج – تحصیل تقوا در حدّ شایستگی پیشوایی اهل تقوا: خدای متعال از جمله ویژگی‌های عباد الرّحمان را چنین وصف می‌فرماید: ﴿وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً﴾62
«و کسانی که می‌گویند: پروردگار ما! برای ما از همسرانمان و فرزندانمان روشنی چشم عطا فرما و ما را پیشوای تقواپیشگان قرار ده».
حضرت امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشی در تفسیر تقوا چنین فرموده است:63
«تقوا آن است که خداوند هرجا که تو را فرمان داده است، غایب نیابد و هر جا که تو را نهی کرده است، حاضر نبیند».
انسان مؤمن آن‌گاه می‌تواند چنین باشد که ملکة تقوا را به دست آورده باشد. ملکة تقوا «عقل و اندیشه» را روشن می‌کند و «عزم و اراده» را نیرو می‌بخشد. به عبارت دیگر انسان را در حوزة عقل، اندیشه، نگرش و بینش «دانا» و در حوزة عزم، اراده و تصمیم «توانا» می‌سازد.
«فرقان 64»، «بصیر» 65، «گشایش» 66 و مانند آن بسترهای روشنی است که تقوا برای عقل فراهم می‌آورد، تا آدمی آگاه، فهیم و روشن بیاندیشد و «ارادة مستحکم» نیز بستر مساعدی است که تقوا در عرصة عمل در اختیار انسان قرار می‌دهد؛ تا با عزمی قوی و اراده‌ای شکست‌ناپذیر تصمیم بگیرد؛ رسول اکرم (ص) فرموده است: «من اتّقی الله عاش قویّاً و سار فی بلاد عدوّه آمناً».67
«هرکس تقوای خدا پیشه کند، نیرومند زندگی می‌کند و در سرزمین دشمن خود در امنیت بگردد».
و انسان دانا و توانا با کرامت زندگی می‌کند و انسان‌های با کرامت جامعه‌ای براساس کرامت را بنیان می‌نهند.
2 – آرامش بخشی: برای دریافت محسوس و ملموس این حقیقت که عبادت و پرستش آرامش‌بخش است، چند اصل را می‌باید مورد توجه قرار داد:
اصل اوّل: هر انسانی خود را نیازمند آرامش می‌داند و همواره در پی دستیابی بدان می‌کوشد؛ و البته بسیاری از مردم نیز فرصت‌های آرامش‌یابی را گم می‌کنند و در دام اسارت اضطراب‌ها، تشویش‌ها، ترس‌ها، ناامیدی‌ها و سرگردانی‌ها گرفتار می‌آیند.
اصل دوّم: در ذکر و یاد خدا بودن، در فضای رضا و خشنودی خدای متعال زندگی کردن، و از هر آنچه خدا نمی‌پسندد، دوری گزیدن، فضای آرامش‌بخشی را به وجود می‌آورد که انسان همواره خود را نیازمند آن می‌دانسته در جستجوی آن بوده است: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ به ذکرِ اللَّهِ أَلا به ذکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾68
«[آنان که به پناه خدا بازآمده‌اند، همان] کسانی هستند که به خدا ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرامش می‌یابد. بدانید تنها به یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد».
اصل سوّم: هرکس از یاد خدا روی‌گردان باشد رنگ آرامش را نخواهید دید و به زندگیِ توأم با سختی، اضطراب، یأس و ترس و مانند آن مبتلا خواهد بود:﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی﴾69
«و هرکس از یاد من روی برتابد، بی‌گمان بر او سخت و دشوار خواهد بود و او را روز رستاخیز نابینا محشور می‌کنیم».
اصل چهارّم: عصارة هر عبادت و محصول ماندگار هر پرستشی، «ذکر و یاد خدا» و هماهنگی و هم‌سویی با اوست: این حقیقت را به روشنی می‌توان در آینة آیات الهی مشاهده کرد؛ از جمله:
الف – «ذکر و یاد خدا» مقصد عبادت و نماز در گفتگوی خدا با موسی مطرح شده است: ﴿وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی٭إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی﴾70
«و من اینک تو را اختیار کردم، پس آن چه به تو وحی می‌شود، به خوبی گوش سپار. به راستی منم خداوند که معبودی جز من شایسته پرستش نیست، پس مرا پرستش کن و برای آن که به یاد من باشی، نماز را به پا دار».
عبادت شبانه روزی و نمازهای یومیّه نیز ما را به مقصد «ذکر و یاد خدا» پیش می‌برند: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ...﴾71
«و هنگامی که نماز را به جای آوردید، خدا را [در هر حال]، در حال ایستادگی و در حالت نشسته و بر پهلو آرام گرفته یاد کنید...».
ب – دربارة عبادت هفتگی و جمعی جمعه: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ٭فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾72
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که برای نماز از روز جمعه ندا برخواست، به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید، اگر بدانید این برای شما بهتر است. پس وقتی نماز گزارده شد در زمین منتشر شوید و از فضل خدا بجویید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید».
ج – دربارة عبادت سالانه و جهانی مراسم و مناسک حج: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً...﴾73
«و هنگامی که مناسک خود را به جای آوردید، پس خدا را یاد کنید همان گونه که پدرانتان را یاد می‌کنید؛ بلکه بیشتر، بهتر و جدّی‌تر...».
د – جهاد نیز جلوه‌ای از عبادت محسوب می‌شود: «فَإنّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أبْوابِ الْجَنّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أوْلِیَائِهِ...».74
«جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است...».
و از سوی دیگر عبادت نیز نمادی جهادی دارد، محلّ استقرار نمازگزار «محراب» نام گرفته است؛ تلاقی نماز و جهاد یادآور سخن ماندگار عابد، زاهد و مجاهدِ سیاستمدار آیت‌ا... شهید مدرس است که: «دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست».75
خدای حکیم جهاد در راه خود را همانند نماز، روزه، حج و مانند آن مطرح و «ذکر و یاد خدا» را ثمره و نتیجة آن معرّفی فرموده است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾76
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که با گروهی [از دشمن] روبرو شدید، پایداری کنید و خداوند را بسیار یاد کنید، شاید رستگار شوید».
می‌توان گفت احیای «ذکر و یاد خدا» و استمرار آن در همة حالت‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی، همانند «تقوا» وجه مشترک همة عبادت‌هاست، به گونه‌ای که گویا ذکر در نمازهای یومیّه، نماز جمعه، حج، جهاد و هر عبادتی زمینه‌ها را مهیّا می‌کند تا شایستگی انسان افزون شود و خداوند او را این‌گونه خطاب می‌فرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً٭وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً﴾77
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را بسیار یاد کنید؛ و صبح و شام او را ستایش کنید».
یعنی چشمه‌های نمازهای یومیّه، نماز جمعه، نمازهای عید فطر و قربان، مراسم و مناسک حجّ، نمازهای مستحبّی به ویژه نافلة شب و هر عبادت دیگری که بسان چشمه، حیات و زندگی را بر جان بنده جاری می‌سازد، باید چنان به یکدیگر بپیوندند که نقطه‌ای محروم مانده از ذکر در زندگی باقی نماند و استمرار بی‌وقفة ذکر سراسر وجود و نقطه نقطة لحظه‌های آدمی را فراگیرد و اقیانوسی از آرامش و حیات را پدید آورد.
و نیز معلوم می‌شود که هر عبادتی دارای ظرف و بستر زمانی و گاهی مکانیِ محدودی است و آغاز و پایانی دارد؛ اما ذکر که هم خود عبادت است و هم ثمره و محصول عبادت‌های دیگر، به هیچ زمان و مکانی محدود نمی‌شود؛ چنان که به هیچ قیدی مقیّد و به هیچ شرطی مشروط نخواهد بود؛ شاید به همین دلیل سرزمین قلب انسان مزرعة ارزش‌های کتاب خداست که نام دیگر ان «ذکر» است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾78
و «تابش» انوار ولایت الهی و «بارش» باران رحمتِ آیاتِ ذکر مبارک به صورت مستمرّ و پیوسته رویش، حیات، نشاط، سرسبزی و خرّمی را ایجاد می‌کند و استمرار می‌بخشد.
امام علی (ع) دربارة قرآن کریم فرموده است: «وَ فیِهِ رَبیِعُ الْقَلْبِ وَ یَنَابیِعُ الْعِلْمِ...».79
«و در آن (قرآن) بهار دل‌ها و چشمه‌های دانش است».
3 – حریّت و آزادگی: تأکید بر پرستش خدای یگانه و اجتناب از پرستش هر کس و هر چیزی غیر از خدا به معنای آزادی انسان از بردگی اغیار و شرف بندگی خدای حکیم است؛ رها بودن چنین انسانی به معنای سرگردانی و آشفتگی او نیست؛ بلکه به معنای دارای هدف بودن، به سوی مقصد کمال به حرکت درآمدن و با انگیزه و نشاط در صراط مستقیم قرار گرفتن است.
توضیح آن که: پرستش خدای یگانه یک حرکت دوسویه است، یک سوی آن نفی پرستش هر چیزی و هر کسی غیر از خدای یگانه است؛ از این منظر انسان با عبادت همراه با اندیشه و انگیزه از بندگی جاهلانه روی برمی‌گرداند، در برابر خرافات، موهومات، ساخته‌ها و پرداخته‌های افکار و امیال آدمیان سر تعظیم فرود نمی‌آورد، از عبادت و اطاعت شیطان اجتناب می‌ورزد؛ و از سوی دیگر روح پرستش‌گر خویش را سرگردان رها نمی‌کند؛ بلکه بدان جهت می‌دهد: ﴿إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾80
«من خالصانه چهرة جان خویش را به سوی کسی جهت دادم که آسمان‌ها و زمین را پدید آورد و من از مشرکان نیستم».
و بدین‌سان هجرت در صراط هدایت به مقصد قرب و وصال را آغاز می‌کند. در این سیر و سلوک معنوی-انسانی، فرصت رشد و بالندگی ارزش‌های متعالی و استعدادهای فطری را فراهم می‌آورد.
او خدایی را پرستش می‌کند که ذات واجب‌الوجود و مستجمع همة کمالات است؛ ذاتی که از هر نقص و کاستی مبرّا و منزّه است؛ بندگی خدایی با این ویژگی‌ها یعنی در جستجوی کمال بودن و در تحصیل آن کوشیدن و هر عیب و نقصی را فرونهادن و به عبارتی دیگر یعنی به «بردگی» نه گفتن و در دامان مهر «بندگی» آرام گرفتن و نیز یعنی: «لا اله الاّ الله و لا نعبد الاّ ایّاه».
یوسف (ع) در گفتگو با دو یار هم زندانی‌اش این حقیقت را به تصویر کشیده است: ﴿یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ٭ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾81
«ای دو یار هم زندانی، آیا صاحبان پراکنده بهترند یا خداوند یگانة قهار. شما غیر از او [خدای یگانة قهار] جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنان را نامیده‌اند، خدا برای آنان هیچ سلطنتی فرو نفرستاده است، فرمان تنها از آن خداست، فرمان داده است غیر او را نپرستید، این دین پابرجاست؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند».
و خداوند این صاحبان گوناگون را با مثالی گویا و واضح مجسّم فرموده است تا هم چهرة زشت عالَم شرک به نمایش درآید و هم زشتی مشمئزکننده و ذلّت و خفّت پرستش عاری از عقلانیت مشرکان را برای همگان آشکار سازد:﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾82
«خدا مردی را مثال زده که چند نفر ناسازگار و کشمکش‌کننده در او [که بردة آنان است] شریکند و مردی [دیگر] که برای یک نفر از سر سلم، آشتی، سازگاری و دوستی تن به فرمان می‌دهد، آیا این دو برابرند، سپاس و ستایش ویژه خداوند است، ولی بیشتر آنان نمی‌دانند».
4 – رسیدن به مقام یقین: یکی از مهم‌ترین نیازهای انسان عبور از عوالم جهل، وهم، خیال، شک، ظن و به تعبیر قرآن کریم خروج از ظلمات امور یاد شده و رسیدن به بلندای نورانی یقین است. راه یقین را تنها با نردبان عبودیّت می‌توان پیمود، معراج بندگی است که انسان را تا بلندای یقین بالا می‌برد؛ خدای متعال این حقیقت را با صراحت بیان فرموده است: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ﴾83
«و پروردگار خویش را پرستش کن تا تو را یقین آید».
نخستین معنایی که از هر معنایی دیگر پیشی گرفته و در ذهن جای می‌گیرد، همان یقین به معنای اعتقاد راسخ، دانش محکم و علم خدشه‌ناپذیرِ عاری از وهم و شک و گمان است.
البته یقین در این آیة کریمه به مرگ نیز تطبیق داده شده است؛ پرواضح است که تطبیق یقین بر مرگ، تفسیر و بیان معنای این کلمه نیست؛ بلکه بیان مصداقی بارز و شاخص از مصداق‌های یقین به حساب می‌آید.
برای آن که ارزش یقین به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار، نتایج و برکات عبادت هر چه بیشتر آشکار شود، آن را در آینة برخی از روایات به تماشا می‌نشینیم.
روایاتی که در صدد بیان جایگاه رفیع یقین و حالات اهل یقین‌اند، بسیار شوق‌انگیز و روح‌پرورند؛ از جمله: حضرت امام رضا (ع) فرموده است: «ألایمَانُ فَوْقَ الْإسْلامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوی فَوْقَ الایمَانِ بِدَرَجَةٍ، وَالْیَقیِنُ فَوْقَ التَّقْوی بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ یُقْسَمُ بَیْنَ الْعِبَادُ شَیْئٌ أقَلّ مِنَ الْیَقیِنِ».84
«ایمان به درجه بالاتر از اسلام است و تقوا به درجه بالاتر از ایمان است، و یقین به درجه بالاتر از ایمان است و میان بندگان چیزی کم‌تر از یقین تقسیم نشده است».
کسانی که مدارج اسلام تا یقین را پیموده‌اند، مورد توجه و تشویق رسول خدا (بوده‌اند)
اسحاق بن عمّار می‌گوید: شنیدم امام صادق (ع) می‌فرمود: «إنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) صَلّی بِالنَّاسِ الصُبْحَ فَنَظَرَ إلی شَابٍّ فی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْویِ بِرَأسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فیِ رَأسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الله (ص) : کَیْفَ أصْبَحْتَ یَا فُلَان؟ قَالَ: أصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللهِ مُوقِناً. فَعَجِبَ رَسُولُ الله (ص) مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ: إنَّ لِکُلِّ یَقیِنٍ حَقیِقَةً فَمَا حَقیِقَةً یَقیِنِک؟ فَقَالَ: إنَّ یَقیِنی یَا رَسُولَ اللهِ هُوَ الَّّذی أحْزَنَنی وَ أَسْهَرَ لَیْلی وَ أَظْمَأَ هَواجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فیِهَا حَتّی کَأنّیِ أنْظُرُ إلی عَرْشِ رَبّی وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسابِ وَ حُشِرَ الْخَلائِقُ. لِذلِکَ وَ أنَا فیِهِمْ وَ کَأَنّی أنْظُرُ إلَی أهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعارَفُونَ وَ عَلَی الْأرَائِکِ یَتَّکِؤُونَ وَ کَأنّی أنْظُرُ إلَی أهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فیِهَا مُعذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأَنّی الْآنَ أَسْمَعُ زَفیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی مَسَامِعِی. فَقَالَ رَسُولَ الله (ص) لِأصْحَابِهِ: هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلْبَهُ بِالْایمانِ؛ ثُمَّ قَالَ لَهُ: ألْزِمْ مَا أنْتَ عَلَیْهِ. فَقَالَ الْشَّابُّ: أدْعُ اللهَ لِی یَا رَسُولُ اللهِ، أنْ أرْزقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ، فَدَعَالَهُ رَسُولُ الله (فَلَمْ یَلْبَثْ أنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ عَزَوَاتِ النَّبیّ) فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِر».85
«روزی رسول خدا (ص) نماز صبح را با مردم به جای آورد، سپس نگاهش را به جوانی انداخت که چرت می‌زد و سرش پایین می‌افتاد. رنگ چهره‌اش زرد، جسمش لاغر و چشمانش گود رفته بود. رسول خدا (ص) به او فرمود: چگونه روزگار می‌گذرانی؟ گفت: ای رسول خدا (ص) روزگارم را در حال یقین سپری می‌کنم. رسول خدا (ص) از گفتة او در شگفت شد (خشنود شد)؛ و فرمود: هر یقینی را حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟»
گفت: ای رسول خدا همین یقین من است که مرا محزون ساخته، شب‌هایم را به بیداری کشانده و روزهای گرمم را با تشنگی همراه کرده است، در نتیجه جانم نسبت به دنیا و آنچه در دنیاست، بی‌رغبت شده است، تا جایی که گویا عرش پروردگارم را می‌بینم که برای حساب برپا شده و مردم برای آن محشور شده‌اند و من در میان آنان هستم و گویا اهل بهشت را می‌نگرم که در نعمت‌های بهشت غوطه‌ور هستند بر تخت‌ها تکیه زده‌اند، یکدیگر را معرفی می‌کنند و گویا اهل دوزخ را می‌بینم در حالی که در آن معذّبند و با ناله فریادرسی می‌کنند و گویا آهنگ زبانه‌های آتش جهنّم در گوشم می‌پیچد.
رسول خدا (ص) به اصحاب خود فرمود: این جوان بنده‌ای است که خداوند قلب او را به نور ایمان روشن کرده است. آن‌گاه فرمود: آنچه را یافته‌ای با خود نگهدار!
جوان گفت: خدا را بخوان تا شهادت را در همراهی تو روزیم فرماید. رسول خدا (ص) برای او دعا کرد. مدّتی نگذشت تا در جنگی همراه رسول خدا (ص) بیرون رفت و بعد از نه نفر او دهمین نفر بود که به شهادت رسید.
ره‌آوردهایی از این دست آثار، برکات و ثمراتی است که بر شاخساران شجرة طیّبة «عبودیّت» می‌روید.
5 - در امان ماندن از اغوا و سیطرة ابلیس: بنده آن‌گاه به مقام مخلَصین می‌رسد که خود را برای خدا خالص کرده باشد، بندة خالص شده به خدا اختصاص دارد؛ خدای متعال نیز او را از آنِ خود می‌داند؛ حتّی شیطان نیز به این اختصاص و انحصار در گفتگو با خدا اعتراف می‌کند؛ مثلاً: پس از آن که ابلیس فرمان خدا را در سجده بر آدم اطاعت نکرد و خداوند او را از درگاه رحمت خود دور کرد، چنین گفت: ﴿...رَبِّ به ما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ٭ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾86
«پروردگارا بدان سبب که مرا گمراه کردی، من نیز برای آنان در زمین برای آنان خواهم آراست [آنچه را که در زمین است، برای آنان زیبا جلوه خواهم داد] و آنان را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان خالص شدة تو را از [میان] آنان».
ابلیس اعتراف کرده است به این که نخواهد توانست در حریم جان بندگان خالص شدة خدا راه پیدا کند، او را یارای ورود در ساحت قرب خداوند نیست؛ و بندگانی که شرف حضور در آن ساحت را دارند، از تزیین (زیباسازی)، تسویل (آرایش‌گری)، غَرور (فریب دادن)، تسویف (کار امروز را به فردا موکول کردن) و اغواء (گمراه کردن) ابلیس در امان هستند.
ابلیس بر چنین بندگانی هیچ‌گونه نفوذ و سیطره‌ای ندارد؛ خدای متعال به ابلیس فرموده است: ﴿إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ﴾87
«به یقین تو را بر بندگان من تسلّطی نیست؛ مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروی می‌کنند».
باید توجه داشت که براساس اصل: «تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیّت است»، واژة «عبادَکَ» یا «عِبادِی» و مانند آن به علیّت روح عبادت و بندگی در محفوظ ماندن انسان از اغواء و سیطرة ابلیس نظر دارد.
خداوند تعبیر جذاب «عبادی» را به گونه‌ای به کار برده است که نشان دهد، بندة مُخْلَص را در پناه خویش گرفته است و به هیچ کسی اجازة سیطره و سلطنت بر او را نمی‌دهد.
به عنوان نمونه حمایت خداوند از بنده مُخْلَص را در ماجرای حضرت یوسف (ع) به خوبی می‌توان مشاهده کرد؛ آن جا که خداوند کید و نیرنگ شیطانی را از او بازگردانید: ﴿وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ﴾88
«و آن زن آهنگ او کرد، او [یوسف] نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، [به دفاع از خود برمی‌خاست و متّهم می‌شد] چنین کردیم تا بدی و زشتی را از او بازگردانیم او از بندگان خالص شدة ما بود».

آیندة جهان

خدای متعال جهان هستی، گردش ماه و خورشید و ستارگان و جست و خیز موجودات را به گونه‌ای قرار داده است که به عبودیّت و بندگی و نیز به حاکمیت بندگان صالح خدا پایان پذیرد: ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ٭ إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ﴾89
«و همانا در زبور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستة ما به ارث خواهند برد. به راستی در این سخن برای پرستش‌کنندگان خدا پیام رسا وجود دارد».
از آن جا که توده‌های مردم در همه جای جهان هر روز با آگاهی و انگیزة بیشتری خواهان حاکمیّت عقل و منطق، توسعه و تعمیق دانش، رشد و گسترش اخلاق انسانی و گسسته شدن بندهای بردگی مدرن و رسیدن به حریّت و آزادگی هستند، و تنها و تنها در نظام عبودیّت و بندگی معبود یگانه است که این آرمانِ واحد جهانی و ارادة هماهنگ جهانیان که پشتوانة ارادة الهی را به همراه دارد، جامة عمل خواهد پوشید: ﴿وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ﴾90
«و ما اراده می‌کنیم بر کسانی که در زمین به سستی کشیده‌اند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارثان [زمین] قرار دهیم».
و این نیز زبان حال بندگان شایستة خداست که:
ای دوست قسم به حق که زیباست
آینده زماست بی‌کم و کاست 91

نتیجه

آگاهی از فرصت بی بدیل بندگی و استفاده از ظرفیت این موهبت معنوی روح فردی و جمعی را دستخوش دگرگونی همه جانبه قرار خواهد داد.
رسوبات بندگی غیر خدا و شرک آلود را خواهد زدود، بندگیِ شیرین با حلاوت امید بخش و شوق انگیز و بر اساس محبت و انس را جایگزین بندگیِ دستورالعملی و همراه با تهدیدو ترس خواهد کرد، حرکت در گردونه‌ی بندگیِ همراه با شناخت، هر چند از خاستگاه عقیده و ایمان آغاز می‌شود؛ اما انسان پرورش یافته در مکتب بندگی دارای ایمانی روشن، بینشی عمیق و باوری دقیق خواهد بود و ملکات و فضایل اخلاقی در جان او ریشه خواهد دوانید و به صورت ارزش‌های متعالی در رفتار او جوانه خواهد زد؛ و جامعه‌ی متشکل از پرورش یافتگان مکتب بندگی، جامعه ای متعالی خواهد بود و مدینه‌ی فاضله‌ی نبوی، علوی و مهدوی از بستر آن خواهد رویید.

پی‌نوشت‌ها:

1) نظامی گنجوی، خمسه، خسرو شیرین، بخش 3 استدلال نظر و توفیق شناخت.
2) سعدی، غزلیات 1، غزل 26.
3) مقاییس اللغه/702.
4) مصباح المنیر/389.
5) مجمع البحرین مجلد دوم ج 3/105.
6) مفردات راغب/331.
7) أقرب الموارد ج 3/461.
8) مصباح الشریعه فی حقیقه العبودیه، باب/100.
9) آداب نماز/8؛ منظور امام از حدیث صحیح مشهور همان حدیث «قرب نوافل» است که ثقه الاسلام کلینی نیز آن را آورده است.
10) شرح مناجات شعبانیه/187، محمد مهدی گیلانی، نشر سایه، چاپ اول، زمستان 1384.
11) آداب نماز/9.
12) غررالحکم و دررالکلم/8522 عبدالواحد تمیمی آمدی، انتشارات علمدار چاپ اول 1388.
13) مثنوی چاپ کلاله خاور ص 34 بیت 37.
14) بقره (2) /84.
15) احزاب (33) /7.
16) نهج البلاغه خطبه 1/41.
17) اعراف (7) /172.
18) عنکبوت (29) /61.
19) لقمان (31) /25.
20) یس (36) /60 و 61.
21) شمس (91) /10-7.
22) دیوان حافظ، ص 301، براساس نسخة غنی و قزوینی، نشر ققنوس 1377.
23) دیوان اشعار شیخ بهایی، مخمس. (برگرفته از سایت www.ganjoor.net)
24) حکیم متألّه محمدرضا آشتیانی، برگرفته شده از پاورقی شواهد الربوبیه/316، چاپ بیروت، مؤسسه تاریخ العربی سروده‌ی محمدرضا قمشه ای نقل از کتاب عدل الهی ص 330 .
25) روم (30) /30.
26) دیوان حافظ/181.
27) مجنون عامری، آداب نماز/216 به نقل از جامع الشواهد/20.
28) بقره (2) /156.
29) نساء (4) /58.
30) دیوان حافظ/278.
31) شیخ بهایی (قدس سره).
32) حمد (1) /4.
33) ذاریات (51) /56.
34) یادداشت‌های استاد مطهری، ج 6/194.
35) انعام (6) /162.
36) اعراف (7) /62-59.
37) اعراف (7) /68-65.
38) اعراف (7) /79-73.
39) اعراف (7) /85.
40) عنکبوت (29) /16 و 17.
41) مائده (5) /72.
42) آل عمران (3) /64.
43) نهج البلاغه خطبه 147/1.
44) نحل (16) /36.
45) انبیاء (21) /25.
46) سعدی، غزلیات 1، غزل 26.
47) نور (24) /41.
48) سعدی، کلیات، انتشارات امیر کبیر 1367 به اهتمام محمد علی فروغی ص 84.
49) مریم (19) /93.
50) فصلت (41) /11.
51) اسراء (17) /44.
52) مائده (5) /76.
53) شعرا (26) /73-70.
54) انبیاء (21) /66 و 67.
55) بقره (2) /21.
56) بقره (2) /183.
57) بقره (2) /197.
58) حج (22) /37.
59) شمس (91) /8.
60) تغابن (64) /16.
61) آل عمران (3) /101.
62) فرقان (25) /74.
63) میزان الحکمه ج 14/7018 حدیث 22470.
64) انفال (8) /29.
65) اعراف (7) /201.
66) طلاق (65) /3.
67) بحارالانوار ج 70/283 حدیث 5.
68) رعد (13) /28.
69) طه (20) /124.
70) طه (20) /13 و 14.
71) نساء (4) /103.
72) جمعه (62) /9 و 10.
73) بقره (2) /200.
74) نهج البلاغه، خطبه 27/بند 1.
75) روزنامه‌ی رسمی کشور، مذاکرات مجلس چهارم، استیضاح مستوفی، خرداد ۱۳۰۲، ص ۱۹۸
76) انفال (8) /45.
77) احزاب (33) /41 و 42.
78) حجر (15) /9.
79) نهج البلاغه، خطبه 176/بند 28.
80) انعام (6) /79.
81) یوسف (12) /39 و 40.
82) زمر (39) /29.
83) حجر (15) /99.
84) کافی ج 2/52 حدیث/6.
85) کافی ج 2/53 حدیث/2.
86) حجر (15) /39 و 40.
87) حجر (15) /42.
88) یوسف (12) /24.
89) انبیاء (21) /105 و 106.
90) قصص (28) /5.
91) پرویز حکمت جو.

منابع
1 – قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران،‌ انتشارات سروش، 1371 ش
2 – سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغة، ترجمه:محمد دشتی تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
3 – الکلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه. ق.
4 – الفیومی ثم الحموی، أحمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت المکتبة العلمیة 1423 ه. ق
5 – محمدی ری شهری، محمّد، «میزان الحکمة» 15 جلد، قم، انتشارات دارالحدیث 1379.
6 – مطهری، مرتضی، «مجموعه آثار»، تهران، انتشارات صدرا، 1374 ه. ش.
7 – مولوی، جلال الدین رومی (672 ه. ق)، «مثنوی معنوی». تهران نشر ققنوس، 1374
8 – علامه مجلسی، «بحارالانوار»، 110 جلد، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه. ق.
9 – ابن فارس، ابوالحسین، احمدبن فارس زکریّا (م 395 ه. ق)، «مقاییس اللّغة» 1 جلد، بیروت، لبنان، چاپ اول. دار احیاء التراث العربی، 1425
10 – طریحی، فخرالدین، «مجمع البحرین» 4 جلد (دو مجلّد)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.1382
11 – راغب اصفهانی (502 ه. ق)، «المفردات فی غریب القرآن» 1 جلد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1423 ه. ق.
12 – علامه طباطبایی، سید محمد حسین «تفسیرالمیزان»، 20 جلد، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ دوم، 1393 ه. ق.
13 – حافظ، شمس الدین محمد، «دیوان حافظ»، نسخه غنی و قزوینی، تهران، نشر ققنوس، 1377.
14 – الخوری، الشرتونی، سعید، «اقرب الموارد» 5 جلد، قم چاپ‌خانه اسوة، چاپ دوم.1373
15 – امام خمینی (ره)، آداب نماز، تهران، نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ سیزدهم.1379
16 – گیلانی، محمدمهدی، «شرح مناجات شعبانیه»، تهران، نشر سایه، چاپ اول، زمستان 1384.
17 – غرر الحکم و درر الکلم عبدالواحد تمیمی آمدی، تهران، انتشارات علمدار چاپ اول/1388.
18 – آشتیانی، محمدرضا، پاورقی «شواهد الربوبیة»، بیروت، مؤسسه تاریخ العربی. بی تا
19 – شیخ بهایی دیوان اشعار شیخ بهایی، مخمس. تهران، نشر ققنوس، 1379
20- سعدی، کلیات، به اهتمام محمد علی فروغی. تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367
21- نظامی گنجوی، خمسه، خسرو شیرین، تهران نشر ققنوس، 1383
22 – جعفری، محمدتقی، «فلسفه و هدف زندگی»، تهران، مؤسسة تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چاپ ششم، تابستان 1386.